گردش
شیفت ظهر باید می رفتم مدرسه.عزیز دردونمو رسوندم دست خالش .نیم ساعت با تاخیر رسیدم سر کار ولی خب من دو ساعت در روز مرخصی شیر دارم ک فقط از ربع ساعتش استفاده می کنم.خلاصه ساعت دو زنگ زدم احوالتو بپرسم گفت تو خونه نمی مونی و مجبور شد خالت ببردت گردش میگفتن ک ما خسته شدیم از بس راه رفتیم و تو خسته نشدی . روز قبلش هم پیش مامان و بابا بودی اونا رو هم زا به راه کردی تو خیابونا .میگفتن مگه پسر تو تا حالا توی شیرینی فروشی نرفته.صورتتو چسبونده بودی به شیشه مغازه و از دیدن خوراکی ها بلند بلند ذوق می کردی .محمد امین میگفت :ابرومونو برد اینم عکس گردش امروز. رسیدم خونه شیر خوردیو.خوابت برد ...
نویسنده :
مامانش
23:53